۱۳۸۸/۱۰/۲۷

کارخانه داری که من هستم

باید بدهم بالای در خانه مان یک تابلو بزنند:« به خط تولید ظرف و رخت چرک خوش آمدید». هرچه بقیه واحدهای تولیدی در این مملکت محصول دهی شان کم شده، کارخانه های تحت پوشش من دچار مازاد تولید شده اند. اصولا می شود گفت دیگر به کمد و کابینت نیازی نداریم چون محصولاتی که از زیر دست من بیرون می‌آیند، هنوز وارد بازار نشده دوباره به عنوان ماده خام برمی گردند به چرخه تولید.

 سرعت و بهره وری کارگرانی که در قسمت های قبل از من در این کارخانه کار می کنند به حد سرسام‌آوری زیاد شده طوری که گاهی فکر می کنم سرعت این فیلم را کسی اشتباها گذاشته روی دور تند و یادش رفته دگمه پخش معمولی را بزند. صبح ها که از خواب بیدار می‌شوم و سینک ظرفشوئی و سبد رختها را می‌بینم، نمی فهمم چرا کسی نمی‌آید مرا به عنوان سرمایه‌داری که به طرز بی رویه ای دچار افزایش سرمایه شده دستگیر کند. نکته عجیب تر اینکه : الهی قربون همه شون برم. 
بگذار لباسهایشان را لک و کثیف و خاکی کنند و خوش باشند. بگذار توی این ظرف ها غذا بخورند و قد بکشند و بزرگ بشوند. چرا منتظر بقیه‌اش هستید؟ نکته عجییب همین بود دیگه.   

۷ نظر:

  1. راستش اولش تعجب کردم از مطلبتون، اما به آخراش که رسیدم و نکته عجیبش رو که خوندم، یه نفس راحت کشیدم! یعنی مطمئن بودم حتما یک جایی در این متن، باید اشاره ای به این نکته! کرده باشید!
    --------
    جسارتاً میخواستم به یه مسئله ای که گاهی توی مطالبتون به چشم میاد اشاره کنم:
    گاهی تغییر سبک ناگهانی از نوشتاری به گفتاری، خیلی توی ذوق میزنه
    یعنی شما اصولا کلمات شکسته به کار نمیبرید، حتی در ساده ترین متنها؛ اما گاهی که این کار رو میکنید زیادی تابلو میشود
    البته شرمنده، قصد جسارت نداشتم و همیشه از خوانندگان همه مطالبتان در همه جا و ... بوده ام! :)

    پاسخحذف
  2. اخی، چه خوشبختی زیرپوستی نازی.همیشه شادوسالم باشید.

    پاسخحذف
  3. :))
    :*
    این ایهام عنوان خیلی خوبه :)

    پاسخحذف
  4. چند روزی است به این فکر کرده ام . حس مادرانه هم نوعی عشق است...

    پاسخحذف
  5. شهر نشين جانم ،‌خيلي خوب بود. جدي خيلي خوب بود. اصل بود. بي ادا،‌بي تصنع . لذت بردم.

    پاسخحذف