۱۳۸۹/۹/۱۶

شتاب

اول محرم که می‌شود من همش این بیت شهریار توی سرم تکرار می شود:
بس که محمل‌ها برد منزل به منزل با شتاب / کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین
پر از تصویر و حس است.
شاید هم برای این خیلی دوستش دارم که محرمها خودم همیشه همین حس حرکت آدمها در جایی را دارم. همش به نظرم می‌آید یک گروهی اصلا نمی دانم کی ولی یک مردمی یک جایی دارند حرکت می‌کنند.آرام هم نه، با شتاب. نشسته ام یک جایی و کاری کاملا بی ربط می کنم حتی در سالهایی خارج از این کشور و اینجا هم بوده ام باز همین به نظرم آمده: یک گروهی دارند می‌روند
نه اینکه فکر کنم دارم امام و یاران را می بینم که به مقتل می روند نه. آدم روحانی و معنوی که نیستم از این چشم ها داشته باشم. اتفاقا اصلا این جوری نیست. فقط حس حرکت یک گروهی از یک جایی به جایی دیگر را دارم. این قدر حس قوی و روشنی است که حالا دیگر تقریبا مطمئنم هر محرم یک عده از یک جایی می روند یک جای دیگر. ولی ما نمی فهمیم.. .

۶ نظر:

  1. عده‌ای می‌روند از جایی به جای دیگر؛ از بیابان‌های اطراف به خیمه‌گاه. می‌روند بپیوندند به جاری رود.

    پاسخحذف
  2. وای من هم همین حس را دارم. همش فکر می کردم مال تماشای دسته های عزاداری اما در روزگار کودکی و جوانی است. همیشه یادمه شهر، شبهای محرم زنده بود و هر یکی به طرفی...

    پاسخحذف
  3. حستون قشنگ بود و بی نظیر.آدم یه جوری می شه...

    پاسخحذف
  4. انگاریکی ذهنم را درتمام این سالها بازخوانی کرده است. حالا حس محرم هایم برای خودم هم آشکارتر شد.
    ممنون خیلی خوب بود.

    پاسخحذف
  5. اینگونه نگاه نکرده بودم هیچوقت ! فقط می دانم روز عاشورا همیشه یک حس تهی بودنی دارم ! ...
    دلناک بود ...خیلی ...

    پاسخحذف