۱۳۸۸/۵/۱۲

باش. خواهش می کنم باش

خدایا ممنون که هستی و کارخودت را بلدی.
ما سرگردان می شویم وقتی ظلم و دروغ این همه زیاد می شود. باز خوب است که تو مثل ما نیستی و می دانی این جور وقتها چه کار باید کرد. باز خوب است که تو مثل ما درمانده نمی شوی.
خدایا ممنون که هستی و کار خودت را بلدی.
دروغ ها می توانند خیلی بزرگ بشوند ولی نه اندازه تو. تو حتما خنده ات می گیرد که برای حفظ تو از گزندها دروغ می گویند و ظلم می کنند. شاید از خنده به سرفه بیفتی . ولی وقتی سرفه هایت تمام شد، یکهو جدی می شوی و دستور می دهی نظام مربوط به سزای احمق ها فعال شود.
همین ات را دوست دارم. همین که ظلم و دروغ را گذاشتی جزو کارهایی که حوصله نداری تا قیامت برای جمع کردنش صبر کنی. گفتی یک ساز و کارهایی بچینند که به این دو تا حساس باشد. خیلی اخلاق ها را سر صبر نگاه می کنی و حوصله تماشایشان راتا قیامت داری ولی ظالم ها و دروغ گو هارا گفتی حوصله نداری تماشا کنی یا حواله بدهی به بعد. این دو تا دسته را سفارش کردی سریع کارشان را راه بندازند.
خدایا ممنون که هستی و کار خودت را بلدی.
من بهت افتخار می کنم . اگر نبودی الآن این روزها چه کار می کردم؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر