۱۳۸۸/۵/۲۵

حسرت لبهای شما

دیگر نه به پولدارها حسودیم می شود، نه به خوشگل ها، نه به رئیس ها. من فقط به زنهای پر انرژی حسودیم می شود.

اگر انرژی از آن چیزهایی بود که می شد سرش چشم و هم چشمی کرد، من پایه بودم خودم را بیندازم در حلقه رقابت. حیف که نیست. نه خریدنی است ، نه دوختنی و نه قرض گرفتنی.

تعمیرکاری که نقص فنی عقربه انرژی شمار را بگیرد سراغ دارید؟ می دانم تقصیر فکر هاست. فکرهای بی رحم سوزن می زنند به بادکنک انرژی من .اگر می شد این ذهن لعنتی را گاهی فرستاد تعطیلات، چه خوشبخت می شدم.اگر کارواش هایی بود که می شد رفت توی آن تا کف بریزد از سر و روی فکرپائین، می شد گذاشت بورس های شستشو گوشه های ذهن را بسابند و جرم ها را شلنگ بگیرند. وای اگر می شد......

آی زنهای کوچه و بازار، زنهای پارک و بدنسازی، زنهای رژیم و سفره و فال قهوه، برای این همه حرف ها که می زنید از کجا انرژی می آورید؟ در فکرهای ساده و شادیهای کوچکتان مرا سهیم کنید. نمی بینید چه مبهوت به لبهایتان زل می زنم و به کلماتتان که آسان و راحت فواره می زنند. مرا سهیم کنید.

من آرزو دارم یک صبح بیدار شوم و فقط این فکر در سرم باشد که امشب شام چی بخوریم؟ به من این مهارت را یاد می دهید؟ چند بار شده که پول برداشته ام مثل شما بروم خرج سر و وضع خودم کنم و سر راه ، رسیده ام کتابفروشی و فکر کرده ام مگر مانتوی قبلی ام چه اشکالی دارد ؟

آی زنهای ساده و خوشحال ! مرا در زندگی تان سهیم کنید. برای همه این حرف ها که می زنید از کجا انرژی می آورید؟

۲ نظر: