۱۳۸۸/۶/۱۴

یک فکر کوچک و خوب

شیر می خورد و ورزش می کرد. کابوس اش این بود که  پوکی استخوان بگیرد. دلش می خواست تا آخرین روزی که نفس می کشد بتواند سجده کند. می ترسید که زانوهایش همراهی نکنند و سر پیری نتواند صورتش و کف دستهایش را بگذارد روی خاک . شیر می خورد. گاهی روزی سه لیوان شیر می خورد .

۲ نظر:

  1. می شه باقلم جادویی وزیبایت یه دعای یه جمله ای وکوتاه که دعای دل هممون در این روزها ست(وقابل پیامک زدن باشه )بنویسی تا در شبهای قدر همگی از خدا اجابت ان را بخواهیم .شاید که خدا نظری کنه

    پاسخحذف
  2. دعاهای خوب همه شان در همان دعاهای وارد شده اند . از بین همانها باید جمله ای پیدا کنیم که حال و روزمان باشد. جالبیش هم این است که همیشه مناسب هر حال و روزی تویش جمله پیدا می شود

    پاسخحذف