۱۳۸۸/۸/۴

جذابیت پنهان« عباس سیستم»

«عباس سیستم» گفته ما بهتر است تندر 90 بخریم. موتورش عالی است، اسکلت ردیف و بدنه مثل ماه. « عباس سیستم» ساسی مانکن دوست دارد پس ما چرا از این بیحال و کشدارهای سنتی  و نامجوی عصبانی گوش می کنیم، بهتر است لبهایمان را تا جایی که کش می آید از دو طرف بکشیم و بگوئیم:« عمرا سرکوچه وایسه».
« عباس سیستم» می گوید پول الآن توی لوازم تزئینی چینی است، پس بابای خانواده ما، تدریس دانشگاه و دکترا را ول کند برود از این آفریقائی مدل های ساخت چین بخرد و بفروشد بعد پولدار می شویم و می توانیم از همان سیستم هایی که عباس گذاشته روی ماشین بگذاریم و کوچه را با ساسی مانکن بلرزانیم.
وقتی یک راننده ای با ما تصادف می کند و بیخودی عصبانی است باید پیاده شویم و داد بزنیم « بشین بابا حال داری؟» چون عباس همیشه این کار را می کند و یارو می رود پی کارش. تازه حتی وقتی کوچه های فرعی قفل کرده اند ما باید از آنها برویم چون میانبرهایی هستند که او رفته و گفته:« حال کردین بچه ها چه نزدیک شد راهمون». اینها گوشه ای از تاثیرات پنهان آقایی به نام عباس در زندگی ما است. 
« عباس سیستم»، راننده سرویس پسر ما است که شش تا پسر قد و نیم قد دبستانی غیر انتفاعی را صبح و عصر می برد و می آورد و چون راه طولانی است و ترافیک زیاد، زمان زیادی را با آنها می گذراند. سیستم آموزشی هم که شکر خدا آن قدر قوی است که تاثیر این راننده از همه معلمینی که صبح تا عصر می بینند بیشتر است. هرچه صبح تا عصرآنها می ریسند این آقا با صمیمیت و طنز خوبش، پنبه می کند. پسر من فکر می کند وقتی آدم می تواند مثل عباس زندگی کند چرا برود این قدر عمرش در درس و مدرسه تلف کند. پول در نمی آورد که در می آورد، خوش نیست که هست. فوتبال سرش نمی شود که می شود. خوب یک مرد از زندگی چه می خواهد غیر اینها. 
پدیده عجیبی شده اند این راننده سرویس ها در شهر. بچه ها در سیستم احمقانه امروز شهری از این سر شهر به آن سر شهر جا به جا می شوند . راننده ها هرکدامشان دست کم سه چهارتایی سرویس دارند و خیلی خسته می شوند پس ترجیح می دهند خستگی و تنهایی شان را با حرف زدن و سربه سر گذاشتن با این بچه ها در کنند. بچه ها پدرهای مشغولی را که می روند جان می کنند تا پول غیرانتفاعی این بچه ها را در آورند خیلی کم می بینند ودر نتیجه همه اینها،راننده می شود الگوی رفتاری بچه ما. گاهی چقدر کم به تناقض های دور و برمان دقت می کنیم.

بله،«میلان»، تیم محبوب عباس سیستم رئال مادرید را برده و خانواده ما الآن خیلی خوشحال است. زندگی شهری یعنی این!

۶ نظر:

  1. اصلا همه‌مان چرا مثل عباس سیستم زندگی نکنیم. مگر بقیه‌مان از زندگی چه می‌خواهیم؟

    پاسخحذف
  2. از قضا من و عباس سیستم در یک جبهه تشریف داریم: جفتمون طرفدار آ ث میلانیم!!!

    پاسخحذف
  3. توصیف عباس عالی بود. راستش منم دلم می خواد با آدمی که اینقدر خوشه آشنا بشم. بعد هم انگار من هم موافقم که خوش بودن خوبه. یعنی بچه خوبه که بدونه همه چی توی زندگی پول نیست و می شه بدون پول هم خوش بود. :) البته می دونی که من هنوز به اون مقطع نرسیدم و اگه 3 سال دیگه پسرم بخواد خودشو شکل فری فراری! کند شاید خوشم نیاد!

    پاسخحذف
  4. كاش من مادر بتونم به اندازه يك راننده سرويس براي بچه ام وقت بگذارم و باهاش ارتباط برقرار كنم.
    گاهي اونقدر دغدغه درس و سلامتي و لباس و ... بچه ام رو دارم كه يادم مي ره دوستش داشته باشم و باهاش حرف بزنم .

    عباس سيستم با بچه ها حرف مي زنه بدون اين كه دنبال سوژه بگرده و كلي قبلش برنامه ريزي كنه . اون فقط حرف ميزنه! حرفهاي دلش رو . اين خيلي كار سختيه ؟!

    پاسخحذف
  5. درام عباس سیستم اینه که اون نمی رسه با بچه های خودش خوش باشه و با اونا سر وکله بزنه-- باید سگ دو بزنه برای اون ها و سرحال ترین تایم هاش رو با بچه های مردمه.
    خیر هر کس به سختی به بچه های خودش می رسه.اینو تولستوی توی سرلوحه آنا کارنینا نگفته،اینو زندگی میگه...

    پاسخحذف
  6. وقتی اسطوره های یک جامعه گم می شوند بچه اولین سرگردان ها هسنتد...

    پاسخحذف