۱۳۸۸/۸/۲۴

ببخشید! من شما را کجا دیدم؟

« گیج ایستاده بود آن وسط و یادش نمی آمد آمده آنجا دنبال چی»، چند روزه این تصویراذیتم می کند. جمله هه بیخود و بی جهت آمده تو ذهنم و ول کن هم نیست. انگار از داستانی فرار کرده باشد یا قرار باشد برود توی داستانی.
 می شود زنی باشد وسط آشپزخانه اش یا مردی توی انباری آپارتمانشان. می شود کارگری باشد که آمده برای اوستای بنایی ابزاری ببرد. جا پیدا کردن برای تصویرهای این مدلی کار سختی نیست.
فقط نمی فهمم چرا این یکی زیادی آشنا می زند. انگار خیلی تکرار شده باشد. جاهای مختلف. سالهای مختلف. نمی فهمم چرا کاراکتره این قدر آشنا به نظر می آید« گیج ایستاده بود آن وسط و یادش نمی آمد آمده آنجا دنبال چی»   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر