گاهی بهکل، ایمانم را به کلمه از دست میدهم. از نوشتن و خواندنش، حالم بد میشود، بس که زیاد شده است و هرجور جنسی از آن هست. بس که این پوستین، تن هر چیزی رفته است.دلم میخواهد برگردیم به غارنشینی و کلمه نباشد و فقط تصویرهای ساده و بدیهی باشند که جملههای معلومی با آنها میشودساخت.
بعد اینجور وقتها میروم قرآن میخوانم. تمام که میشود میبینم دوباره به کلمه ایمان آورده ام. خوب و بدش هنوز هم فرق می کند.
هنوز هم میتواند نشان بدهد درونش چه کسی ایستاده است.
۱۳۸۸/۹/۲۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اولش فكر كردم ايمان تونو به كلمه ي "اصولن"از دست دادين!(:
پاسخحذف(اگه الان دوباره ملت سرم داد نزنن كه براي متن به اين باشكوهي چه كامنت ضايعي گذاشتي!!)
دلم مي خواهد دقيقا هر دفعه كه مي آيم اينجا را مي خوانم با صداي بلند بگويم به شدت شيفته ي خلاقيت شهرنشين در انتخاب عنوان پست ها هستم!
پاسخحذفهنوز هم می تواند نشان بدهد درونش چه کسی ایستاده ...
پاسخحذفیک شهرنشین ...
به افتخارش... (دست)
آخی!عطش شکن می بینم که ملاحظه ملت رو میکنی!!خدائیش باشکوهه!نیست؟....ولی این دفعه اصلا مفهوم نظرت رو نگرفتم فقط اصرارت برای این رسم الخط عجیب برام غریبه!!راز این گرایش چیه؟یه مسئله فوق تخصصیه یا یه جور عناد با متن وخط رایج...یکی نیست بگه ما چرا دعوامون رو میاریم توی وبلاگ مردم؟!!
پاسخحذفهنوز...........
پاسخحذفشهرنشين عزيز!
پاسخحذفبه اين جناب صفا بگيد خوب نيس تو يه جاي به اين باشكوهي با هم كل كل كنيم!
يا يه آدرسي بده يا در وبلاگ خودمون در خدمت شون هستيم!
ضمن اين كه شما شاهد باشين كه خودشم اين دفعه در برابر كامنت باشكوه من!! گفت "آخي!!"
سلام .عطش شکن..خوب من الان پیدات کردم..."آخی" رو که عمدا گفته بودم که لجت در بیاد!...من وبلاگ ندارم...و خوب این دفعه هم ازت لجم گرفته...از اینکه در این روز بخصوص اینقدر سرحالی!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفديوار ما كوتاه تر ازين حرفاس.
شما راحت باش!