بچه هایم حالا با یک میز کوچک و بخاری برقی و لحاف دونفره، شبهای یلدا، کرسی فانتزی درست می کنند و تا من برسم خانه، مثل همه عکس هایی که از قدیم دیده اند انار دانه کرده و تخمه و ترمه گذاشته اند روی لحاف و می خواهند بفهمند آن قدیمها یعنی چه . ولی نمی فهمند. چون من و بابایشان یک آن می نشینیم زیر کرسی فانتزی و بعد پا می شویم می رویم سراغ هزار و یک کاری که باید بکنیم.
نکته عجیب درباره تعریف کرسی این بود که نشسته بودی که نشسته باشی. حالا حالاها نشسته باشی و این چیزی است که بچه های ما درباره قدیمها نمی فهمند. هیچ راهی برای فهمیدنش ندارند.
کاش این فرصت را بهشان بدهید...
پاسخحذفمرسی خانوم شهرنشین....مرسی
پاسخحذفمثل ما که خیلی از چیزهای زمان مادرمان را نمی فهمیم!
پاسخحذفعیبی ندارد چون نچشیدیم تا حالا نگران و غصه دار از دست دادنش باشیم.