۱۳۸۸/۱۰/۲۰

و حالا این شما و این کمد ین مشهور...

ما زنهای شهری شاغل، طنزآوران گمنامیم که کسی در این شهرقدرمان را نمی داند. وقتی امروز از خیابان می گذشتم کیف لب تاپ توی یک دست و چوب بلند تی زمین‌شور جدیدی که برای خانه خریده بودم در دست دیگرم بود برای چندتایتان مفت و مجانی خنده درست کردم؟قدر نمی دانید که... 
تاکسی سوارشدنم را نمی‌گوئید. با آن همه خرت و پرت آویزان از سرتا پایم و موبایل بین گردن و شانه ام که داشتم به پسرم می گفتم بنویس قورباغه دو زیست است. خفاش؟ فکر کنم پستاندار است. وموقع گفتن آخر این جمله نشستم توی تاکسی و نفهمیدم چرا همه مسافرها برگشتند با تعجب نگاهم کردند. قدرنمی دانید این خنده ها را که ما برایتان فراهم می کنیم. 
خود همین که می توانیم با تمام چیزهای توی دست و روی شانه مان در کوتاهترین زمان ممکن خودمان را توی تاکسی جا کنیم و تازه مواظب باشیم که مانتو یا پر چادر یا مقنعه یا دامنمان لای در نمانده باشد و از این طرف هم تنمان به تن شما آقای مسافر عزیزکه پاهایتان را دوبرابر عرض شانه بازکرده اید نخورد، یکی از معجزات هر روزه مان است. ولی شما قدرنمی دانید که....


۹ نظر:

  1. وااااااااااای! مردم از خنده! نمیگید آدم نصفه شب این پستو بخونه قهقهه میزنه ملت توی خواب فحشش می دن!
    {من یکی از همین زنهام.کتاب رگرسیون و لیزرل زیر بغل و ساک ورزشی و فین و کفی های شنای دخترم تو یه دست،با موبایل به همسر آدرس قابلمه ی برنج روی گازو میدم که شعله اش زیاده، به تاکسی میگم دربست استادیوم}
    بعضی وقتها از تحسین پست هاتون خسته میشم! می گم ول کن این دفعه بد میگم تا تعریف هام تکراری و ساقط از اعتبار نشه!ولی نمیشه.هربار آدمو شگفت زده می کنین.(راستی اون علامت سوال بعداز"درست کردم"نباید با تعجب عوض بشه)
    این آخری رو؛ همین که آقاها تو تاکسی پاشون به دوبرابر عرض شونه شون بازه؛خیلی خیلی موافقم.

    پاسخحذف
  2. این برمیگردد به قابلیت های ویژه ی ما زنها...مخصوصا اونایی که بچه دارن مجبورن قابلیتهاشونو افزایش بدن.
    در مورد اون آقاهه توی تاکسی هم باید عرض کنم که جدیدا وقتی اعتراض میکنی راننده ی تاکسی هم برمیگرده و اخمی می کنه و طرف همون آقاهه رو میگیره...بازم به غیرت بعضیا...

    پاسخحذف
  3. اوه فکر کردید فقط شما کمدین هستید؟ دانشجویان دختر و پسری که کف خیابان نشسته اند و دارند فلافل می خورند و کتاب 1500 صفحه ای فیزیولوژی تامسون دستشان و کیف هایشان روی دوششان و احیاناً سیگاری هم روی لباشان را چه می گویید؟

    پاسخحذف
  4. نظر من نرسید؟ یا تایید نشد؟؟

    پاسخحذف
  5. خوب من باشم، این جور مواقع یا پیاده راه میرم یا سوار اتوبوس میشم...تاکسی سوار شدن خداییش ستمه.
    این آقا بالاییه هم بدک نمیگه...اینجوری باشه که ما خود "وودی آلنیم"!!! با کوله پشتی به اون گندگی و شونصدتا برگه 50در70 و پلیر به گوشو و در حال خوردن ساقه طلایی، دیگه چی می خواین؟ :)

    پاسخحذف
  6. نقطه محترم
    نظرتان رسید و به دلیل ارجاع به وبلاگی دیگر تایید نشد.

    پاسخحذف
  7. روحيه ي سر حالِ اين پست خيلي مرا ذوق زده كرد.
    دلم براي پست هاي اين مدلي شهرنشين تنگ شده بود حسابي.

    پاسخحذف
  8. (نميدونم چرا اصل كامنتم رو يادم رفته بودبذارم:)

    شما كه خوبيد، چون حداقل بلديد در اين شرايط چه طوري رفتار كنيد يعني تجربه تون بالا رفته!

    اما من توي اين 2-3 سال كه دانشگاه ميرم، كلي مشكل دارم

    توي مسير طولاني خونه تا دانشگاه (و برعكس) ، كيف پر و درحال انفجار كتابام روي دوشمه، كيف لپ تاپ توي دستم، و گاهي هم كيسه اي ، خريدي، چيزي توي اون يكي دستمه!

    بعد تازه بايد چادرم رو هم جمع كنم !

    براي من كه تازه كارم و قبلا لازم نبود اين قدر دست پر، چادرم رو بگيرم، كار خيلي سختيه؛ و البته براي ديگران احتمالا صحنه مضحكيه!!

    اين جور وقتها ترجيح ميدم تاجاي ممكن پياده برم يا حداقل از تاكسي استفاده نكنم!

    -----------------------------

    اون قسمتي كه راجع به مسافراي آقاي تاكسي گفتيد، خيلي درست بود؛ يك بار كه به يكيشون كه با همين توصيفي كه گفتيد نشسته بود تذكر دادم جمع تر بشينه تا منم بتونم درست خودمو جا كنم، كلي بهش برخورد و البته تعجب كرد كه چه طوري به خودم اجازه دادم تذكر بدم!!

    بعد هم خيلي حق به جانب گفت: از اين جمع تر؟؟؟!!!

    پاسخحذف