*طفلک دست فروشهایی که هرسال 22 بهمن دشت حسابی می کردند. اجناس چینی را بگو که روی دست فروشنده ها باد خواهد کرد. من را بگو که وسط این همه دعوای بزرگان ، فکر دست فروشها هستم و سرگرمی. شمارا بگو که الآن به جای دیدن برنامه شاخص یا پیداکردن لیست دستگیرشدگان جدید دارید چرندیاتی که من می گویم تا از فکر کردن به واقعه فرار کنم را می خوانید؟ زاویه دید دیوانگان هم عالمی دارد. نه؟
۱۳۸۸/۱۱/۲۰
اگه تونستین نیمه پر لیوان را ببینین
خوبیش این است که این 22 بهمن اصلا نیاز به برنامه های سرگرمی در حاشیه راهپیمائی نیست. مسابقه نقاشی و جایگاه پخش آش و عدسی و سرود زنده و جایگاه شیرین کاری مجریان وبادکنک فروشی لازم نیست. به نظر می آید اصولا هردو طرف سرگرم خواهیم بود*
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام
پاسخحذفما که بالاخره نفهمیدیم شما کدوم وری اید... نه قبل انتخابات، نه بعدش
کاش گرمای این سرگرمی سرها را نسوزاند!
پاسخحذفچرا شما همش خیال می کنین که اوضاع بی ریخته؟ چرا اینقدر ناامید از حماسه ها می گین؟ اگر اشتیاقی در مخاطبانتان برای رقم زدن یه حماسه ی نو ایجاد نمی کنید، لااقل همین را هم خراب نکنید . اصلا کسی که اینقدر قشنگ در مورد زندگی می نویسه چرا باید سیاه کنه تصویر ذهنی مخاطبانش رو در مورد کشورمون ایران؟؟؟
پاسخحذفخانوم ! باور کنید که ایران داره مسیر حقیقیش رو می ره...به کوری چشم دشمنای قسم خورده.امیدوار باشید.امیدوارتر کنید...
یاحق
این باغ آبیاری می شود
پاسخحذفگل ها و حتی گیاهان هرز
به ناشناس پرامید! میدونی شهرنشین یه مستندسازه...خیلی قشنگ هر دو طرف اصلی بازی و تماشاچی ها و سیاهی لشکر .همه وهمه به درستی وبی تعصب گزارش میشن...من یه سیمرغ بلورین دارم براش...اون چیزی رو خراب نکرده راستش خرابه ها وجود دارن....من به یه جامعه متکثر و البته ناشنوا برای شنیدن حرف همدیگه و متاسفانه بی انصاف در این وطن رسیده ام....سلام بر امیدوروشنائی
پاسخحذفممنونم صفا
پاسخحذف..طپش قلب دارم..اشکام میریزه...دلم هوای تازه میخواد..دلم یه قصه بی غصه میخواد...دلم میخواد کسی از کسی نترسه...کسی به کسی زور نگه...کجا میشه یه همچین کتاب قصه ای پیدا کرد...هزارجور قصه میاد توی ذهنم...چرخ میخورم....می بینم:(چیزی جز زیبائی ندیدم).....منتظر قصه قشنگ این شبت هستیم....
پاسخحذفسلام
پاسخحذفدیدید خبری نبود؟ همه با "مشترکاتشان" آمده بودند، نه با اختلافها...
دیدم. حتی دست فروشها هم موفق شدند جنس های چینی شان را بفروشند.تازه بادکنک ها هم فروش رفت. دیدی میم جان؟
پاسخحذفخوشحالم که دیدید! :)
پاسخحذفامروز با دیدن هر غرفه و هر دست فروش، یاد شما بودم؛ دعا میکردم کاش دیده باشید...
----------
جنسهای چینی را ندیدم، اما بادکنک ها را چرا! خواهرزاده ی سه ساله خودم هم یکی از مشتریهای سمج این بادکنکیها بود!:))
ولی به نظر بادکنکی هوانرفته...خوب البته ما قانون مداریم وحتما مجوز نداشته!!!
پاسخحذفخوشحالم كه شماهاي اين همه منتقد و پر درد هم آمديد. به عنوان يك آدم خيلي معمولي بين اين جمعيت كه نگاهش به حوادث اخير با شما بسيار متفاوت اماقلبش مثل شما پر درد است، قلبا بسيار ممنونم. با اين واقعيت كنار آمديد كه آمدن تان را كساني به پاي حمايت از خودشان مي گذارند كه شما مخالفشان هستيد. اين راهپيمايي براي شما تلخ بود اما مصلحت هاي بالاتري را در نظر گرفتيد. خدا كمك كند به همه ما كه در مسير حفظ و اعتلاي اين ميراث باشيم.
پاسخحذف