بچه که بودم خیال می کردم قصه ها یک جایی هستند و نویسنده ها فقط می روند آنها را پیدا می کنند( شیشه ای رها شده در دریا یا در غاری که زیر آبشاری بزرگ پنهان است) . خوب که فکرش را می کنم می بینم حالا هم نظرم عوض نشده. هنوز هم ته دلم همین باور دارم که داستانهای خوب، تولید نمی شوند فقط کشف می شوند. هنوز هم باور دارم که داستان خوب داستانی است که زیادی آشنا بزند. حس کنی این داستان را قبلا می دانستی فقط یادت رفته بوده. داستانی است که فکر کنی همیشه بوده، فکر کنی ناگزیر است.
یعنی شما معتقدید پادشاهی که پیراهن نداشته و مردم وانمود می کرده اند که پیراهنش را میبینند،یک وقتی اصلا نبوده و اندرسن او را آفریده است؟پادشاهه اصلا می شود نبوده باشد؟حالا پادشاه به کنار،بچههه که دادزد پادشاه پیراهن تنش نیست،اصلا دلتان می آید بگوئید یک وقتی در زمان بوده که این بچههه نبوده؟!
...,وقتی تمام عمرت .در همه این زمان نبوده باشی
پاسخحذفآره دلت می یاد! نه بچه. نه بابا ننه بچه....
بیا ولااقل تو برای مخاطب خاص ننویس!!!!!!!!!!!
عامی ام آرزوست
ببخشید که تلخم..خسته ام
سلام
پاسخحذفموافقم!
این رو شدید موافقم!
پاسخحذفولی الان بچه هایی که این قدر بزرگانه داد می زنن رو مجال بزرگ شدن نمی دن!
هیچ کس در زمان خودش مخاطب عام ندارد.حتی حافظ و سعدی.
پاسخحذفهمه مخاطب خاص دارند.
البته هر کس با نوع نوشتنش مخاطبان خودش را انتخاب می کند و بعد اسیر یا لااقل متاثر از آنها می شود.
شاید او را بکشند پایین
شاید او را رشد دهند،
شاید ...
این روزها، صدای بچه هه را در گلو خفه می کنند. یا با نفت یا با دین!
پاسخحذفچقدر این سخن آشنا و از جانب دل مان بود ...
پاسخحذف