پیامبر اکرم در 1400 سال پیش فرمود: لا تکرهوا الفتنه فی آخر الزمان، فانها تبیر المنافقین
چرا می گویید شکاف درونی جامعه؟ درست می گویید اما بگویید شکاف ناشی از حق، باطل و مرددین بین حق و باطل. حالا حق و باطل را هر چه می گیرید. اگر حق و باطل، و ایمان و کفر و نفاق، مهمترین دستگاه تحلیل جامعه است که خدا داده، آیا از آن نباید استفاده کرد؟ پس این مفاهیم را می خواهیم برای کی نگه داریم؟ مگر نگفتند در فتنه ها به قرآن پناه ببرید؟ و مگر اینها فراوانی زیادی در قرآن ندارند؟ پس کی می خواهیم از اینها یاد کنیم؟
حقیقت این شکاف در تایخ همه پیامبران سابقه داشته. و گاهی وقتها خدا تصمیم می گیرد امتحان بگیرد.
آزمایش سختی دارد، اما شیرینی و سرانجامش بیشتر است. خصوصا وقتی اوضاع از دست خدا در نرود. از شیرینی های فتنه نمی گویید؟ از رشد ها، از رویش ها، از جدی گرفتن ها، از بیدار شدن ها، از خالص شدن جبهه حق و باطل از ناخالصی ها. آیا فکر می کنید خدا موقع امتحان، کسی را جا می گذارد؟ نه. از همه یکجوری امتحان می گیرد. خوشحال باشید. حق در حال صیقل پیدا کردن است. و وقتی صیقل پیدا کرد، چه ها خواهد شد.
حالااگه این سانتریفیوژوسردسته سبزاپیگیری میکردازش همه چی برمی اومد!گسل روشمایی که مثبت بودن کاری روفقط باانجام دهنده اون کارمثبت میدونین ایجادکردین نه اونایی که به خاطرپیشرفت کشورجونشونوکف دستشون گذاشتن!
به آقای ناشناسی که معتقد است این شکاف های درونی خوبند چون آزمایشند: جواب خیلی مفصلی برای حرف شما دارم ولی نمی خواهم اینجا بگذارم. فقط همین را می گویم که اینکه شما می گوئید یک بحث فردی دینی است و اگر این را به نگرش های کلان و سیاست گذاری های جامعه بسط دهید بسیاری دیگر از بخش های خود همان دین بیخود و بی استفاده و مهمل می شوند. اگر بنا به این بود که شما می گوئید بسیاری از تلاشهای گذشته اولیا و رهبران دینی بیهوده و احمقانه بوده است. اداره جامعه با نگاهی که ممکن است فردی و در زاویه ای خاص و برای مردمانی خاص به اتفاقات بیاندازیم کاملا فرق می کند. ضمنا این نگاه فتنه پسند را اگر به نگرش جامع و کلان جامعه ای بسط دهیم از آن همان تز مسیحیان طرفدار صهیونیزم در می آید که معتقدند اختلافات باید زیاد شود تا مسیح زودتر ظهور کند و در همین راه از اسرائیل حمایت می کنند. این نگاه های زیادی خوشبینانه به اشتباهات کلان جامعه، افیون و تخدیری است که مذهبی ها از دین درست می کنند برای درست نیندیشیدن و عاقلانه و منطقی و متقن اداره نکردن جامعه و مسیر افکار و تحولات جامعه.
این نگاه صرفا فردی نیست. اجتماعی هم هست. حق بردبار است، چون می داند سرانجام حق روشن خواهد شد. در هر زمان و در هر جامعه ای، ابتدا ممکن است باطل(نسبی) در اکثریت باشد. اما در یک فضای آرام، به مرور حق رشد می کند و حقانیت خودش را نشان می دهد، و تعداد بیشتری با حق آشنا می شوند. و کم کم حق رو به کثرت می گذارد. اما باطل بردبار نیست. چون می بیند که به زودی نابود می شود. و قدرت گرفتن حق و نابودی اجتماعی و سیاسی خودش را دارد می بیند. لذا تلاش می کند تا هر چند در اقلیت باشد، به کمک مثلت زور و زر و تزویر، تبلیغات و قدرت و روابط، نظر باطل خودش را که در اقلیت نیز هست، بر اکثریت تحمیل کند. در این مسیر از فریب و نفاق هم دریغ نمی کند.
در اینجا رفته رفته درگیری نهایی صورت می گیرد. باطل دیگر تحمل فضای آرام را ندارد، چون تجربه کرده که در فضای آرام، از بین می رود. باطل می خواهد حق را از بین ببرد، اما حق الان نه تنها حق است، بلکه در اکثریت هم هست. در اینجا باطل برای غرق نشدن، سعی می کند دیگران را هم به هر عنوانی با خود در این ماجرا درگیر کند. و اینجا، آن شکافی که از مدتها پیش بوده، بالاخره «آشکار» می شود. این نگاه های بدبینانه، را جزء نگران، و یا صاحبان منافع، برای ما درست می کنند، تا بلکه این درگیری را خاتمه داده و خود رانجات دهند. معاویه به حکمیت دعوت می کند، صهیونیست ها سالهاست که به مذاکره دعوت می کنند. شما قرآن و تاریخ را ببینید. همیشه شکاف حق و باطل بوده. و همیشه این باطل است که هر چند در پشت پرده، اما اجازه نمی دهد جامعه به صورت متقن اداره شود. چون می داند که بازنده خواهد بود. و نه اینکه اینها خوبند، چون آزمایشند. اینها خوبند چون جامعه را از آلودگی ها پاک می کند. و این اصلا فردی نیست.
به ناشناس: بهتر نیست بجای این حرفها چشمها رو به واقعیت باز کرد و عقل سلیم رو بکار انداخت؟ زیاد سخت نیست، مخصوصاً اگه خود دروغ گوئی رو بذاریم کنار! خیلی وقته اینجور استدلال کردن دمده و بی خریدار شده. وقتشه شما هم بیدار شید.
حتما. اتفاقا من هم دارم همین کار را می کنم. اما دیدن واقعیات بخش کوجکی از قضیه است. برای سطحی نشدن و سطحی نماندن، واقعیات را باید تحلیل کرد. بدون گفتگوی منطقی و استدلال عقلی، پافشاری بر روی برداشتهای سطحی، باعث بیدار شدن انسان نمی شود. بی ادبی نشه، اما مد خیلی اهمیتی به مد و خریدار نمی دهم. خریدار داشتن یا نداشتن دلیل خقانیت نمی شود. اما اهل حق هم بسیاری از اوقات خریدار نداشته اند. امیر المومنین علی ع فرمودند: لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ /نهج البلاغه، خطبه 201
بنده های خدایی که با علی مخالفت کردند، مگر چه می گفتند؟ واقعیت ها را می دیدند. گفتند «اینها قرآن را قبول دارند.دیگر به چه زبانی باید بگویند که ما قرآن را قبول داریم. قرآن را روی دست گرفته اند.» اسامه بن زید که فرمانده آخرین لشکر پیامبر بود، در جنگی داشت پیروز می شد. یکی از فرماندهان دشمن شهادتین را گفت. اما اسامه او را کشت. بعد پیغمبر مواخذه اش کرد و او را از این کار نهی کرد. آیه نازل شد که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» نساء/94 اسامه هم قسم خورد که دیگر بر با کسی که شهادتین را بگوید جنگ نکند. واین شد که با وجود شدت علاقه و اعتقادش به علی(ع) در هیچکدام از جنگ های علی ع شرکت نکرد.
و علی با نصف مردان شهر کوفه، نصف مردان دیگر شهر کوفه را در یک جنگ داخلی در نهروان کشت و تمام زنهایشان را بی شوهر و بچه هایشان را یتیم کرد. اینها هم واقعیات است.
مقایسه نکردم ها. خواستم سند نقضی بیاورم که همیشه، همه چیز، آن چیزی نیست که با چشم دیده می شود.
شاید هم منظور شما از خریدار و مد، اشاره به مطلب دیگری بوده.
باز هم به ناشناس اولی: بابا مگه شما خودت نمیتونی برای خودت فکر کنی. موضوع واضح جامعه اطرافت رو ول میکنی، تاریخ رو به نظر خودت تطبیق میدی؟ از کی هر ناحقی، علی است چون مخالف داره و قلع و قمع میکنه؟ اون هم حکومتی محروم از یک جو سلیقه و هوش، محض پنهان کردن چهره سیاهش! اون ۳۰ سال پیش بود که مردم به هر کسی با شعار اسلام، چشم بسته اعتماد میکردن و این طرز استدلال رو میخریدن. مردم سوپر سوپر خنگ دیگه نیستن، باور کن.
آخر علم امروز تجربه کردن و استفاده از تجربه است. می گویند تجربه خیلی به انسان کمک می کند. چطور ما از این همه تجربه تاریخی درس نگیریم؟ سه خلیفه اول در 25 سال یک جنک داخلی هم نداضتند. امیرالمومنین، قهرمان سه جنگ داخلی در میان مسلمانان بود. آیا ما نباید از گذشته ها درس بگیریم؟ آیا فقط رفتار فردی علی ع برای ما درس آموز است و رفتار سیاسی و اجتماعی او هیچ درسی ندارد؟ آیا اخبار به جای مانده از رفتارهای اجتماعی و سیاسی حضرت، حجم بیشتری نسبت به رفتارهای صرفا شخصی او ندارد؟
این همه قرآن برای ما تاریخ می گوید، و به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت می کند. این همه امیرالمومنین در نهج البلاغه از تاریخ می گوید.
اتفاقااگر لازم بود کسی اعتماد کند که استلال نمی آورند. با این همه استدلال چه لزومی به چشم بسته اعتماد کردن است؟ و از کجا معلوم که خیلی ها که مثلا نمی خواهند چشم بسته به یک کسانی اعتماد کنند، عملا دارند چشم بسته به یک کسان دیگری اعتماد می کنند؟
و اگر انصاف بدهی، من تاریخ را تطبیق ندادم. از تاریخ مثال نقضی برای یک قاعده کلی آوردم. قاعده ای که عملا می گوید: «کافی است انسان چشم باز کند و واقعیات را ببیند. و دیگر نیازی به هیچ تحلیل نیست.»
خیلی این حرف شما را قبول دارم که شعار ندهیم و صرفا ادعا نکنیم و حرف های کلی نزنیم. گفتگوی آرام و منطقی حقیقیت را روشن می کند. باور کن.
خدا به خیر بگذرونه...!!
پاسخحذفچقدر یه جوری یخ کردم با خوندنش...
پاسخحذفاین سطر را با اشک نوشتم
پاسخحذفکاش می دانستند.
تا همین الانش این گسل خیلی خیلی بزرگ شده ... و کاش فقط اینقدر خودشان را به ندانستن نمی زدند ..
پاسخحذفپیامبر اکرم در 1400 سال پیش فرمود:
پاسخحذفلا تکرهوا الفتنه فی آخر الزمان، فانها تبیر المنافقین
چرا می گویید شکاف درونی جامعه؟ درست می گویید
اما بگویید شکاف ناشی از حق، باطل و مرددین بین حق و باطل. حالا حق و باطل را هر چه می گیرید. اگر حق و باطل، و ایمان و کفر و نفاق، مهمترین دستگاه تحلیل جامعه است که خدا داده، آیا از آن نباید استفاده کرد؟ پس این مفاهیم را می خواهیم برای کی نگه داریم؟ مگر نگفتند در فتنه ها به قرآن پناه ببرید؟ و مگر اینها فراوانی زیادی در قرآن ندارند؟ پس کی می خواهیم از اینها یاد کنیم؟
حقیقت این شکاف در تایخ همه پیامبران سابقه داشته. و گاهی وقتها خدا تصمیم می گیرد امتحان بگیرد.
آزمایش سختی دارد، اما شیرینی و سرانجامش بیشتر است. خصوصا وقتی اوضاع از دست خدا در نرود.
از شیرینی های فتنه نمی گویید؟ از رشد ها، از رویش ها، از جدی گرفتن ها، از بیدار شدن ها، از خالص شدن جبهه حق و باطل از ناخالصی ها.
آیا فکر می کنید خدا موقع امتحان، کسی را جا می گذارد؟ نه. از همه یکجوری امتحان می گیرد.
خوشحال باشید. حق در حال صیقل پیدا کردن است. و وقتی صیقل پیدا کرد، چه ها خواهد شد.
نمی دونن...باور کن نمی دونن
پاسخحذفحالااگه این سانتریفیوژوسردسته سبزاپیگیری میکردازش همه چی برمی اومد!گسل روشمایی که مثبت بودن کاری روفقط باانجام دهنده اون کارمثبت میدونین ایجادکردین نه اونایی که به خاطرپیشرفت کشورجونشونوکف دستشون گذاشتن!
پاسخحذف...به چی خیره موندی که دستت به قلم نمی ره.خانومی؟
پاسخحذف...غم هست .غصه هست...قصه گوئی باید
شمعی روشن کن
شهر خاموش...آسمون سنگین...ماه مردد
شمعی باید...
به آقای ناشناسی که معتقد است این شکاف های درونی خوبند چون آزمایشند:
پاسخحذفجواب خیلی مفصلی برای حرف شما دارم ولی نمی خواهم اینجا بگذارم. فقط همین را می گویم که اینکه شما می گوئید یک بحث فردی دینی است و اگر این را به نگرش های کلان و سیاست گذاری های جامعه بسط دهید بسیاری دیگر از بخش های خود همان دین بیخود و بی استفاده و مهمل می شوند. اگر بنا به این بود که شما می گوئید بسیاری از تلاشهای گذشته اولیا و رهبران دینی بیهوده و احمقانه بوده است. اداره جامعه با نگاهی که ممکن است فردی و در زاویه ای خاص و برای مردمانی خاص به اتفاقات بیاندازیم کاملا فرق می کند.
ضمنا این نگاه فتنه پسند را اگر به نگرش جامع و کلان جامعه ای بسط دهیم از آن همان تز مسیحیان طرفدار صهیونیزم در می آید که معتقدند اختلافات باید زیاد شود تا مسیح زودتر ظهور کند و در همین راه از اسرائیل حمایت می کنند.
این نگاه های زیادی خوشبینانه به اشتباهات کلان جامعه، افیون و تخدیری است که مذهبی ها از دین درست می کنند برای درست نیندیشیدن و عاقلانه و منطقی و متقن اداره نکردن جامعه و مسیر افکار و تحولات جامعه.
این نگاه صرفا فردی نیست.
پاسخحذفاجتماعی هم هست. حق بردبار است، چون می داند سرانجام حق روشن خواهد شد. در هر زمان و در هر جامعه ای، ابتدا ممکن است باطل(نسبی) در اکثریت باشد. اما در یک فضای آرام، به مرور حق رشد می کند و حقانیت خودش را نشان می دهد، و تعداد بیشتری با حق آشنا می شوند. و کم کم حق رو به کثرت می گذارد.
اما باطل بردبار نیست. چون می بیند که به زودی نابود می شود. و قدرت گرفتن حق و نابودی اجتماعی و سیاسی خودش را دارد می بیند. لذا تلاش می کند تا هر چند در اقلیت باشد، به کمک مثلت زور و زر و تزویر، تبلیغات و قدرت و روابط، نظر باطل خودش را که در اقلیت نیز هست، بر اکثریت تحمیل کند.
در این مسیر از فریب و نفاق هم دریغ نمی کند.
در اینجا رفته رفته درگیری نهایی صورت می گیرد. باطل دیگر تحمل فضای آرام را ندارد، چون تجربه کرده که در فضای آرام، از بین می رود.
باطل می خواهد حق را از بین ببرد، اما حق الان نه تنها حق است، بلکه در اکثریت هم هست.
در اینجا باطل برای غرق نشدن، سعی می کند دیگران را هم به هر عنوانی با خود در این ماجرا درگیر کند.
و اینجا، آن شکافی که از مدتها پیش بوده، بالاخره «آشکار» می شود.
این نگاه های بدبینانه، را جزء نگران، و یا صاحبان منافع، برای ما درست می کنند، تا بلکه این درگیری را خاتمه داده و خود رانجات دهند.
معاویه به حکمیت دعوت می کند، صهیونیست ها سالهاست که به مذاکره دعوت می کنند.
شما قرآن و تاریخ را ببینید. همیشه شکاف حق و باطل بوده. و همیشه این باطل است که هر چند در پشت پرده، اما اجازه نمی دهد جامعه به صورت متقن اداره شود. چون می داند که بازنده خواهد بود.
و نه اینکه اینها خوبند، چون آزمایشند. اینها خوبند چون جامعه را از آلودگی ها پاک می کند. و این اصلا فردی نیست.
غیبت نعمانی(از معتبرترین کتب)، ص 206
قال امیرالمومنین(ع): يَا مَالِكَ بْنَ ضَمْرَةَ، كَيْفَ أَنْتَ إِذَا اخْتَلَفَتِ الشِّيعَةُ هَكَذَا؟ ـ وَ شَبَّكَ أَصَابِعَهُ وَ أَدْخَلَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ ـ
فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا عِنْدَ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ
قَالَ الْخَيْرُ كُلُّهُ عِنْدَ ذَلِكَ.
يَا مَالِكُ عِنْدَ ذَلِكَ يَقُومُ قَائِمُنَا فَيُقَدِّمُ سَبْعِينَ رَجُلًا يَكْذِبُونَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ فَيَقْتُلُهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ
کمال الدین شیخ صدوق:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا بَقِيتُمْ بِلَا إِمَامٍ هُدًى وَ لَا عَلَمٍ يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ تُمَيَّزُونَ وَ تُمَحَّصُونَ وَ تُغَرْبَلُونَ وَ عِنْدَ ذَلِكَ اخْتِلَافُ السِّنِينَ وَ إِمَارَةٌ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ وَ قَتْلٌ وَ قَطْعٌ فِي آخِرِ النَّهَارِ
غیبت شیخ طوسی:
ِّ عَنْ عَمِيرَةَ بِنْتِ نُفَيْلٍ قَالَتْ سَمِعْتُ بِنْتَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع يَقُولُ لَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِي تَنْتَظِرُونَ حَتَّى يَبْرَأَ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ يَلْعَنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى يَشْهَدَ بَعْضُكُمْ بِالْكُفْرِ عَلَى بَعْضٍ قُلْتُ مَا فِي ذَلِكَ خَيْرٌ قَالَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي ذَلِكَ عِنْدَ ذَلِكَ يَقُومُ قَائِمُنَا فَيَرْفَعُ ذَلِكَ كُلَّه
به ناشناس: بهتر نیست بجای این حرفها چشمها رو به واقعیت باز کرد و عقل سلیم رو بکار انداخت؟ زیاد سخت نیست، مخصوصاً اگه خود دروغ گوئی رو بذاریم کنار! خیلی وقته اینجور استدلال کردن دمده و بی خریدار شده. وقتشه شما هم بیدار شید.
پاسخحذفحتما. اتفاقا من هم دارم همین کار را می کنم. اما دیدن واقعیات بخش کوجکی از قضیه است. برای سطحی نشدن و سطحی نماندن، واقعیات را باید تحلیل کرد. بدون گفتگوی منطقی و استدلال عقلی، پافشاری بر روی برداشتهای سطحی، باعث بیدار شدن انسان نمی شود. بی ادبی نشه، اما مد خیلی اهمیتی به مد و خریدار نمی دهم. خریدار داشتن یا نداشتن دلیل خقانیت نمی شود. اما اهل حق هم بسیاری از اوقات خریدار نداشته اند. امیر المومنین علی ع فرمودند: لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ /نهج البلاغه، خطبه 201
پاسخحذفبنده های خدایی که با علی مخالفت کردند، مگر چه می گفتند؟ واقعیت ها را می دیدند. گفتند «اینها قرآن را قبول دارند.دیگر به چه زبانی باید بگویند که ما قرآن را قبول داریم. قرآن را روی دست گرفته اند.» اسامه بن زید که فرمانده آخرین لشکر پیامبر بود، در جنگی داشت پیروز می شد. یکی از فرماندهان دشمن شهادتین را گفت. اما اسامه او را کشت. بعد پیغمبر مواخذه اش کرد و او را از این کار نهی کرد. آیه نازل شد که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» نساء/94 اسامه هم قسم خورد که دیگر بر با کسی که شهادتین را بگوید جنگ نکند. واین شد که با وجود شدت علاقه و اعتقادش به علی(ع) در هیچکدام از جنگ های علی ع شرکت نکرد.
و علی با نصف مردان شهر کوفه، نصف مردان دیگر شهر کوفه را در یک جنگ داخلی در نهروان کشت و تمام زنهایشان را بی شوهر و بچه هایشان را یتیم کرد. اینها هم واقعیات است.
مقایسه نکردم ها. خواستم سند نقضی بیاورم که همیشه، همه چیز، آن چیزی نیست که با چشم دیده می شود.
شاید هم منظور شما از خریدار و مد، اشاره به مطلب دیگری بوده.
به ناشناس اول:
پاسخحذفسيره ي دادگرانه، بدخواهان را در هم شكند.
این جمله از علی (ع). سیره حکومت رو هم که میبینی.
باز هم به ناشناس اولی:
پاسخحذفبابا مگه شما خودت نمیتونی برای خودت فکر کنی. موضوع واضح جامعه اطرافت رو ول میکنی، تاریخ رو به نظر خودت تطبیق میدی؟ از کی هر ناحقی، علی است چون مخالف داره و قلع و قمع میکنه؟ اون هم حکومتی محروم از یک جو سلیقه و هوش، محض پنهان کردن چهره سیاهش! اون ۳۰ سال پیش بود که مردم به هر کسی با شعار اسلام، چشم بسته اعتماد میکردن و این طرز استدلال رو میخریدن. مردم سوپر سوپر خنگ دیگه نیستن، باور کن.
آخر علم امروز تجربه کردن و استفاده از تجربه است. می گویند تجربه خیلی به انسان کمک می کند. چطور ما از این همه تجربه تاریخی درس نگیریم؟ سه خلیفه اول در 25 سال یک جنک داخلی هم نداضتند. امیرالمومنین، قهرمان سه جنگ داخلی در میان مسلمانان بود. آیا ما نباید از گذشته ها درس بگیریم؟ آیا فقط رفتار فردی علی ع برای ما درس آموز است و رفتار سیاسی و اجتماعی او هیچ درسی ندارد؟ آیا اخبار به جای مانده از رفتارهای اجتماعی و سیاسی حضرت، حجم بیشتری نسبت به رفتارهای صرفا شخصی او ندارد؟
پاسخحذفاین همه قرآن برای ما تاریخ می گوید، و به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت می کند. این همه امیرالمومنین در نهج البلاغه از تاریخ می گوید.
اتفاقااگر لازم بود کسی اعتماد کند که استلال نمی آورند. با این همه استدلال چه لزومی به چشم بسته اعتماد کردن است؟ و از کجا معلوم که خیلی ها که مثلا نمی خواهند چشم بسته به یک کسانی اعتماد کنند، عملا دارند چشم بسته به یک کسان دیگری اعتماد می کنند؟
و اگر انصاف بدهی، من تاریخ را تطبیق ندادم. از تاریخ مثال نقضی برای یک قاعده کلی آوردم. قاعده ای که عملا می گوید: «کافی است انسان چشم باز کند و واقعیات را ببیند. و دیگر نیازی به هیچ تحلیل نیست.»
خیلی این حرف شما را قبول دارم که شعار ندهیم و صرفا ادعا نکنیم و حرف های کلی نزنیم. گفتگوی آرام و منطقی حقیقیت را روشن می کند. باور کن.
خوشحالم که شما هم طرفدار این حکومت زندان، شکنجه و ارعاب نیستید.
پاسخحذف