هیچوقت باورنکردم که خدا آدمها را به نخوردن و ننوشیدن مهمان کردهباشد؛ به عدم یک لذت. مطمئن بودم قرار بوده دراین مهمانی چیزهای دیگری خورده و نوشیده شود بعد یک چیزهایی اشتباه شده و این پوسته مانده.چندسال است که برای خودم جواب پیداکردهام: این مهمانی کلمه، قرار بوده باشد. بنا بوده آدمها جای آن همیشگیهایشان که دیگر زیادی تکراری شدهاند کلمه بخورند و بنوشند ولی به مرور زمان، آدمها کلمه خوری یادشان رفته و مزه متن نمیدانستهاند یعنی چه و این شده که این عدم بهجا مانده. این را به شکل نمادین و این حرفها نمیگویم فکر میکنم عینی بوده ماجرا. قرار بوده سیر کند آدمها را. یعنی واقعا باید میگفتند که این را نخور و آن را بخور ولی یکیاش را جدی گفتهاند و یکیاش را فکر کردهاند تزئینی است.
من مادر دیوانهای هم هستم که گاهی یکهویی بیهوا این فکرهایم را به بچههایم هم میگویم. پارسال به دخترم که روزه بود گفتم برو قرآن بخون گرسنه ات نشه. عجیب بود که هیچی نگفت. حتی انگار فهمید. بعد از خودم خجالت کشیدم چون دیگر بلد نیستم سیر شوم .
سحری داشتم دعای امام سجاد رو می خوندم ،رسیدم به این که در توصیف ماه رمضان گفته بودند:
پاسخحذف"پس به سبب حرمتهاي فراوان و فضيلتهاي نمايان كه براي اين ماه مقرّر داشت، برتري آن را بر ديگر ماهها عيان فرمود. براي بزرگداشت آن، چيزهايي را كه در ماههاي ديگر حلال كرده بود، در اين ماه حرام گردانيد، "
بعد گفتم انگار اصل این نخوردن و نیاشامیدن برا بزرگ داشت یه چیز دیگه ایه انگار،به احترام چیز دیگه ای که شما به ش گفتید "کلمات"...
ناشناس محترم
پاسخحذفببخشید که نظرتان را تایید نکردم. دلم خواست شخصی بماند
سلام
پاسخحذفخوشحالم که دارم دوباره اینجا کامنت میگذارم!
یادم هست که جایی، شاید در وبلاگ قبلیتان، متنی از شما خوانده بودم که تقریبا همین مضمون را داشت...
راست میگویید!
برگرفته از کتاب رشد استاد علیصفایی
پاسخحذف«هيچ چيز بىحاصلتر، از اين مطالعات دستورى و كتاب خواندنهاى پيشنهادى نيست، كه پيش از طرح سئوال و جوشش پرسشها، گريبانگير تازه راه افتادهها و نو مسلمانهاى شعار زده مىشود. ما پيش از آنكه تشنه شده باشيم، نوشيدهايم و پيش از آنكه به اشتها آمده باشيم و با سؤالها گلاويز شده باشيم، خود را تلنبار كردهايم و پيش از آنكه به معناها دست يافته باشيم، به كلمهها رسيدهايم و اين است كه باد كردهايم و با آنكه زياد داريم، مريض و بىرمق هستيم و به امتلاء ذهنى و پرخورى فكرى دچار شدهايم. دواى اينها، همان طرح سئوالهاى بنيادى است كه بتواند به تفكرات آنها سازمان بدهد، تا بتوانند با تفكرات سازمان گرفته، به مطالعات خويش سر و سامانى بدهند و آن را هضم كنند و شيرهكشى نمايند.»
« ما، در قرآن به كلمههايى برخورد مىكنيم. اين كلمهها در زبان ما، در گفتوگوهاى روزمرهى ما هم جريان دارند و در نتيجه بحران شروع مىشود و گرههاى كور، سبز مىشوند، چون ما به برداشتهايى دست مىزنيم كه از عادتهاى ما مايه مىگيرند .ما به هر كس كه ساده و جانماز آبكش بود، مؤمن مىگفتيم و به هر كس كه از ما كنار مىكشيد و لب به جام ما نمىزد، متقى مىگفتيم و هر كس كه دست و دل باز مىشد، محسن مىگفتيم و هر كس كه رام مىگرديد، صابر مىگفتيم و هر كس كه دهانش همراه تسبيحش باز و بسته مىشد، ذاكر و شاكر مىگفتيم. ما به اينگونه با مؤمن و متقى و محسن و صابر و شاكر و ذاكر و ... عادت كرده بوديم و اكنون كه با قرآن و آن كلمههاى دقيق و تيپهاى مشخص برخورد مىكنيم، باز همانها را مطرح مىكنيم و همانها را مىفهميم و يا بهتر بگويم نفهميده با آنها بازى مىكنيم و بر آنها ستم مىنماييم. اين ستم از آنجا شروع مىشود كه ما بدون رسيدن به معنى و مقصود، به كلمهها و لفظها رسيدهايم و با الفاظ خالى انس گرفتهايم و آنها را در برخوردها به رخ يكديگر كشيدهايم. اگر ما با حركت فكرى همراه مىشديم و در خود مىجوشيديم و مطلبها و مفهومها را درك مىكرديم و آنگاه در به در، به دنبال كلمهها مىگشتيم، در آن لحظه كه به يك كلمه مىرسيديم، از آن بهره مىگرفتيم و همچون تشنههاى به آب رسيده، كلمهها را قطره قطره مىچشيديم و جذب مىكرديم....»
زیبا مینویسید.
پاسخحذفمن احساس کردم یه جای این تاریخ اشتباهی رخ داده.شاید قرار بوده که چیز های خاصی خورده نشه و یا چیز های خاصی خرده بشه.از بچگی به این مسئله فکر می کردم که چرا گرسنگی؟ مگر راه دیگه ای برای رسیدن به خدا وجود ندارد که این همه توش عذاب نباشه؟ یا مگه فقط با گرسنگی است که می شه به یاد یتیمان بود؟بعد با خودم هی می گفتم آخه مگه با شکم گرسنه هم میشه فکر کرد؟ خب وقتی گرسنه ای که همش به معدت فکر می کنی نه هیچ چیز دیگه...
پاسخحذفشما چه قدر خوب می نویسید و چه قدر با روح. اتفاقی اومدم اینجا و الان نگرانم که یادم بره بعدا بیام و سر بزنم. به نظر شما چه کار کنم؟
پاسخحذفkhorasani.gh@gmail.com
خوش یه حال دخترت
پاسخحذفچرا من هیچ وقت اینجوری فکر نمی کرده م؟
پاسخحذفگرسنگی سخته کاش اونجوی سیر می شدیم..میشه...نمیدونم...
سخته..
استدلالی در نهج البلاغه راجع به گرسنگی پیامبر -به خاطر اکرام او توسط خدایی که کریم است!- خواندم
پاسخحذفخیلی برایم جالب بود که اکرام خدا و میهمانی او به صرف گرسنگی است!
نشان می دهد که اگر چیزی بهتر از گرسنگی بود خدا در این سفره می گذاشت.
کیه که بفهمه؟!
به بهانه خداحافظی:
پاسخحذفماه رمضان تابستانی هم برای خودش مُحرمی بود!