۱۳۸۸/۴/۲۸

ریاضیات فراموش شده

مدتها بود کسی را ندیده بودم که حسابش این قدر خوب باشد. پیرمرد راحت سالهای این دنیا و آن دنیا را با هم جمع بسته بود و اندازه ابدیت وقت و حوصله داشت. نمی فهمید مردم چرا کم می آورند. چرا حسابشان درست در نمی آید . چرا عجله دارند؟

در صورتش فقط سالهای مانده پیدا بود که خیلی زیاد بودند. خیلی . بیشتر از تمام مهره های رنگی چرتکه های بازار.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر