خدایا تو را به خاطر مترسک هایی که منتظرند بروم سرود خوانان کلاه های حصیری شان را بردارم بگذارم سرم و بخندم، شکر!
خدایا تو را به خاطر پیچ های رودخانه، که وسوسه هایشان را جمع کرده اند تا روزی مرا وادارند از سنگهای خیس شان بپرم ، شکر!
خدایا تو را به خاطر همه قایق های رقصان بسته با طناب به ساحل های دور که منتظر پارو زدن من اند ، شکر!
بگو بمانند، بگذار باشند. بگو بملنند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر