نذرخوب، سلیقه میخواهد. نیازمندی، قشنگ و غیر قشنگ دارد و ما مردمان دنیای امروز، نیاز قشنگ را بلد نیستیم. مراسم آئینی التماس، را هم دلمان میخواهد تلگرافی برگزار کنیم. ما برای کارهای آن طرفی مان هم بی سلیقه و شتابزده شده ایم. چون ادب، وقت میخواهد و لابد ما وقت نداریم.. حاجت را هم میخواهیم زود تمام بشود برود پی کارش. توقع داریم کارهای دیگر سو، هم با کارت کشیدن و اسکناس درآوردن راه بیفتد، دیگر نهایتا با کشتن یک گوسفند.
ولی مردمان قدیم، عشق را بلد بوده اند. نذر را بلد بوده اند. درهای چوبی تراشیده شده برای حرم در سالهای دور را در موزه امام رضا نگهداشته اند. تا شعاع چند متری اش هنوز بوی عشق میآید.کاشی هایی هست که ذکرهای لب کاشیکار هنوز توی اسلیمیهایشان میرقصد. قالی هایی هست که دلت بخواهد پوست صورتت را بچسبانی به خط ناشیانه ای که در آخرین رج نوشته: اهدائی از طرف رباب رستم آبادی به حرم امام هشتم. مردمان قدیم، هنر نذر میکرده اند. وقت نذر میکرده اند.
شاید وقتش رسیده ما هم به نذرهای نو فکر کنیم. ما که نسل پارچه بستن به قفل های ضریح نیستیم،.به پیشکش ها و آئین های تازه فکر کنیم. شاید بشود سکوت و فکر نذر کرد. کلمه هم خوب است. ترانه های نذری، فکرش را بکن: آقا نذر میکنم اگر این طور و آن طور شد برایتان ترانه ای بگویم که مردی که در ترافیک شبانگاهی خیابانها مانده، بتواند آن را زیر لب تکرار کند. به یک چیز تازه باید فکر کنیم. حتی خود نیاز را هم میشود نذر کرد.
این چراغ همیشه روشن باشه...این قلم همیشه زیبا .توانا ومنصف....مرسی که اینجا چراغی روشنه....رباب رستم آبادی...کجاست الان؟؟؟وباز هنر نگریستن.....
پاسخحذفعالی بود
پاسخحذفمرسی :)
چقدر اين نوشته برايم جالب بود. هميشه فكر مي كردم مي شود نذرها شكل و شمايل جديدتري پيدا كنند ولي فكرِ نذر "كلمه" هيچوقت به ذهنم نرسيده بود. خيلي برايم جالب بود. دستتان درد نكند كه برايمان نوشتينش.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفچه پیشنهاد خوبی!
چه قدر جای تأمل داره این نوشته...
بچه تر که بودم می گفتم چقدر این خط پایین فرشا بد خطه، الان می بینم که درگیر همون خط به اصطلاح خرچنگ قورباغه ام.
پاسخحذفنمی دونم شاید نذر کردم امسال مجانی برم توو شهر نقش حاجی فیروز و بازی کنم:))
فقط نیاز به یه همکار تمبک زن می باشد.
nazret ghabul shahrneshin...
پاسخحذف