۱۳۸۹/۲/۲۶

اکران نشده

یک وقتی دلم می‌خواست فیلم ساده‌ای بسازم از داستان یک زن که در شهرکوچکی یا روستایی در خانه‌اش به زنها درس می‌دهد و مردم دوستش دارند.برای کارهای مختلفشان می‌آیند در خانه او و برای گرفتاریهایشان می سپارند که او دعا کند.
بعد همسایه‌ها(شوهران شاگردان زن) به دلیلی با شوهر زن مشکل پیدا می‌کنند.اختلاف بالا می گیرد.مرد تنها می‌شود و حتی نمی‌تواند از خانه بیرون برود. زن پشت شوهرش می‌ایستد، با همسایه ها درگیر می‌شودو محبوبیتش را قربانی مردش می‌کند چون به مردش ایمان دارد. زنهااز ترس شوهرانشان دم برنمی‌آورند ومعلم دوست داشتنی شان را تنها می‌گذارند. در این تنهایی و انزوا زن می‌میرد و این قدر از این همسایه‌ها و شاگردان، دلگیر و خسته است که وصیت می‌کنداو را پنهان از چشم همسایه‌ها دفن کنند چون می‌داند همین ها که روزهای آخر توی کوچه‌ها از او و شوهرش رو برمی‌گرداندند اگر بفهمند او مرده، امامزاده و قدیسه ای از او می‌سازند که بیا و ببین.می‌داند همین ها که پرده پنجره هایشان را می کشیدند که با او چشم در چشم نشوند،از قبرش معبدی درست می کنند،دخیل می بندند و دراهالی روستاها و شهرهای دور، پر می کنند که خانوم معجزه می کند و شفا می دهد و...مرد مجبور می‌شود تنهایی و شبانه، طوری که همسایه هانفهمند زن را دفن کند. جایی که فقط خودش بداند*،


*حتی پرده کمرنگی از آن حس( و نه خود آدمها) را اگر بشود ملموس کرد، خیلی بیشتر از سریال های تاریخی پرهزینه می‌ارزد که به جای جریان دائمی بخشیدن به یک حس یا مفهوم، آن را در یک اتفاق تاریخی زمان گذشته محبوس و تمام می کنند و انتزاع و نماد موجود در این داستانها را برای همیشه از آن می گیرند.
دوستان فراموش می کنند که مفهوم و حس ابدی جاری در این اتفاقات از اتفاقات به عنوان یک مستند تاریخی مهم ترندو محبوس کردن آنها در بستر تصویرهای عینی و تاریخی، نابود کردن و پایان بخشیدن به آنهاست.. .

۱۰ نظر:

  1. بااحترام
    عالی بود. به ویژه تذکر پایانی‌اش.
    اجازه می‌دهید موضوع را با کسی مطرح کنم و اگر بنا شد این ایده فیلم شود حوصله‌ و وقت پردازش داستانش را دارید؟

    پاسخحذف
  2. فکر کنم اگر یک فیلمناه نویس باسلیقه پیدا کنید کارتان راحت تر باشد . فقط ترا به خدا باسلیقه

    پاسخحذف
  3. ممنون برای این فیلم نامه ی اکران نشده تان

    پاسخحذف
  4. وای چقدر غافلگیر شدم وسطای داستان که تازه فهمیدم جریان چیه...مرسی خیلی زیاد

    پاسخحذف
  5. و من دوست داشتم زن مادر من بود گوشه ی تابوت را می گرفتم و آرام آرام برای مادری که هیچ وقت لیاقتش را نداشتم گریه می کردم...
    مرا هم در فیمتان بازی بدهید!

    پاسخحذف
  6. ایده خیلی عالی بود. و سخن پایانی هم خیلی درست. اما یک ایراد دارد این داستان.
    این خانمی که اینقدر خوب بوده، چطور می شود که آخر عمری، یکهو تغییر منش می دهد و به فکر یکجور عقده گشایی و حال گیری می افتد؟ بگو خب، تو که از دنیا رفتی، این زنها هم اینقدر مرد نبودند که از تو حمایت کنند. آدمهای ضعیفی هستند، قصد بدی که نداشتند. ترسو اند. چرا می زنی شان؟ تو که خوبی، و این همه مدت خوبی کردی، مگر به لیاقتشان نگاه کردی؟ حالا هم بگذار بعد از مردنت باز شاهد کرم تو باشند.
    باید آخرش را یکجوری تمام کنید، که این وصیتش هم ادامه همان روحیه زدنده بودنش باشد. یعنی اوج عشقش به دیگران را نشان دهد. نه اوج خودخواهی اش در عشق به خانواده شخصی خودش. هر چند مرد خوبی داشته باشد.

    در این داستان، به نظر می رسد مرد فرعی است. «به دلیلی با شوهر مرد مشکل پیدا می کنند» اما این دلیل خیلی مهم است. خدا کند آن فیلم نامه نویس، از شما آن دلیلش را بپرسد. وگرنه فیلم با یک عشق به انسان ها شروع می شود، و با نوعی خودخواهی تمام می شود. یعنی که بالاخره عشق به انسان ها فایده ندارد و راه موفقی نیست. آنها هم که عاشق انسان ها هستند، آخرش پشیمان می شوند و از راهشان برمی گردند. یک جور علاقه همراه با سادگی است. آدم باهوش و تیز دنبال این راه ها نمی رود.
    «دیدی آخرش هم باید به فکر خود بود. آخرش هم مرد و یا مرید خودش را، هر چند معنوی، به منافع و مصالح آنها ترجیح داد.» در کوتاه مدت آدم تحت تاثیر قرار می گیرد، ولی در بلند مدت، آدم هوس نمی کند مثل او باشد. در دراز مدت، نفرت از آدمها را در انسان ایجاد می کند، نه عشق به انسان ها را، بی تفاوتی را نه ...، ناامیدی را ، نه امید.
    نمی دانم
    شاید هم من دارم اشتباه می کنم. و چیزی را درست نمی بینم.

    پاسخحذف
  7. به ناشناسی که نظر بالایی را داده است
    چه خوب که شما هستید. نمی دانم کی هستید ولی چه خوب که هستید. آدم دلش می خواهد بنویسد. دلش می خواهد با چشمها و نگاهی این قدر هوشیار خوانده شود.خوشحالم که هنوز مردمانی با نگاه های این قدر دقیق و تیز هستند. خوشحالم

    پاسخحذف
  8. سلام
    امیدوارم که فیلم خوبی از آب دربیاید.
    به شرطی که کارگردانش واقعا خودتان باشید!

    پاسخحذف
  9. داستان از نظر من خوانشی مدرن از روایت مذهبی "فاطمه دختر محمد، پیامبر اسلام" است.
    در نتیجه آخرش هم باید همین باشد.

    پاسخحذف
  10. من هم احساس کردم منظورتان زندگی دختر پیغمبر است . دقیقا همخوان هستند و برایم جالب بود که هیچ گاه از این زاویه به خاکسپاری شبانه حضرت فاطمه نگاه نکرده ایم . زاویه جدید و جذابی بود .

    پاسخحذف